سکوت چیست، چیست، چیست ای یگانهترین یار؟
سکوت چیست بجز حرفهای ناگفته
من از گفتن میمانم، اما زبان گنجشکان
زبان زندگی جملههای جاری جشن طبیعتست.
زبان گنجشکان یعنی: بهار. برگ. بهار.
زبان گنجشکان یعنی: نسیم. عطر. نسیم.
زبان گنجشکان در کارخانه میمیرد.
پی نوشت : چرا دچار سکوت شده ام این روزها ؟!
تنها گناه تو این بود که معنای سکوت زنانه را نمی دانستی
در واژه نامه ی مردانه ات سکوت زن یعنی ادا و عشوه
یعنی حجب و حیا
یعنی نجابت
در لغت نامه ی من اما
سکوت زن یعنی بغض و کینه
یعنی خشم و نفرت
یعنی شاید روزی برای خرید بسته ای سیگار رفته
و هرگز بر نگردم
تو نخواستی معنای این سکوت را بفهمی
واژه نامه ی خود را ورق زدی
آسان تر بود که قهوه ات را سر بکشی
و فکر کنی با کسی بحثم شده است
همکلاسی یا همکار
و همه چیز با بوسه ای با خوشی تمام می شود
تنها اگر تکه ای از سکوت ام شنیده می شد
سکوتی از جنس سیاهچاله های فضایی
به همان ژرفی
به همان تاریکی و ترسناکی
آن وقت می فهمیدی
که چرا
ماه هاست برای خرید بسته ای سیگار رفته
و هنوز بر نگشته ام
شاید
آن وقت می فهمیدی
که همه ی راه ها به اتاق خواب ختم نمی شود
--؟؟
نمی شود مدام انرژی داد و انرژی نگرفت...
از چشمه خشکیده دیگر حتی یک قطره هم نمی جوشد...
گاهی روحت با تمام کوچکی اش بزرگ می شود برای بزرگی ِنداشتهء قلبهای ِ بزرگ...
چرا اینجا اینقدر صحبت از جسم است ؟
چرا می گویی زیباییها را تنها با چشم می توان دید ؟
چرا اینقدر راحت خط بطلان می کشی بر تمام آنچه بزرگی یک روح به آن تعلق دارد ؟
این جمله های ناآشنا را دیگر برایم زمزمه نکن !
پی نوشت : توی نامه چارلی چاپلین به دخترش یک جمله هست که برای من قداستش نهایت است :"تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می داری "
....
آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی آن شبح هر شبه تصویر تو نیست ؟
اگر آن حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست ؟!
.....
"برگرفته از وبلاگ کولی"
سرم شلوغ بود....شلوغ از هیاهوی شیطونک های روزمره که مرتب در چاردیواری مغزت ورجه وورجه می کنند !!...و آنقدر سر و صدا می کنند که نمی گذارند به درددل های خودت گوش کنی...و عجیب این من ِ وجود، گاهی مظلوم و بی صدا می شود !
می گذارد هر کار دلشان می خواهد بکنند و اصلا هم نمی گوید چقدر دلش برایت تنگ شده است...که دوست دارد به حرفهای او هم گوش کنی...
وقتی حرف نزنی، حرفی هم نداری که بزنی ...ومن با خودم کم حرف زدم ...تو بگیر این من ِ ساده ی بی گناه را گوشمالی دادم...گتاهی نداشت بیچاره! فقط سر صاحبش شلوغ شده بود :)