....
آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی آن شبح هر شبه تصویر تو نیست ؟
اگر آن حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست ؟!
.....
"برگرفته از وبلاگ کولی"
سرم شلوغ بود....شلوغ از هیاهوی شیطونک های روزمره که مرتب در چاردیواری مغزت ورجه وورجه می کنند !!...و آنقدر سر و صدا می کنند که نمی گذارند به درددل های خودت گوش کنی...و عجیب این من ِ وجود، گاهی مظلوم و بی صدا می شود !
می گذارد هر کار دلشان می خواهد بکنند و اصلا هم نمی گوید چقدر دلش برایت تنگ شده است...که دوست دارد به حرفهای او هم گوش کنی...
وقتی حرف نزنی، حرفی هم نداری که بزنی ...ومن با خودم کم حرف زدم ...تو بگیر این من ِ ساده ی بی گناه را گوشمالی دادم...گتاهی نداشت بیچاره! فقط سر صاحبش شلوغ شده بود :)
سلام...ببخشید که یه مدتی نبودم...حرفهای گنگت بعضی وقتها خیلی واضح است!!!!!
هر وقت اینجا می آیم حسابی آرام می شوم. نمی دانی چرا؟ خواندنت آرامم می کند. نمی دانم چرا؟ چه خوب است که چیزهایی هنوز اراممان می کند.هنوز ... باور نمی کنی؟