عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم ... گردی نستردیم و غباری نفشاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز ... از بیدلی او را ز در خانه براندیم
هر جا گذری غلغله شادی و شورست ... ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما ... پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم ... و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم
من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر ... سالی سپری گشت و تو را ما نپراندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند ... ما این خرک لنگ ز جویی نجهاندیم
مانندهی افسونزدگان، ره به حقیقت ... بستیم و جز افسانهی بیهوده نخواندیم
از نُه خم گردون بگذشتند حریفان ... مسکین من و دل در خم این زاویه ماندیم
اخوان ثالث
رونق عهد شبابست دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر بجوانان چمن باز رسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند ...
.
.
.
.
.
.