اندر احوالات روزهای تز نویسی

نشسته ام دارم تزم را مینویسم.
همه چیز خوب است انگار و من اینطور فکر میکنم.
به عادت همیشه که هیچ کاری را با تمام ذهنم انجام نمیدهم و جایی برای اینترنت گردی های بیخود هست، لابلای لینکهای گوگل ریدر وول میخورم.

نوشته ای میخوانم و ...

دیگر دلم نمیخواهد تز بنویسم.
همه چیز هم اصلا خوب نیست انگار و من اینطور فکر میکنم.

حالا دلم میخواهد دوباره حرف بزنم
و من چقدر حرف میزنم...و چقدر حرف زدن بس میشود که دیگر نخواهی حرف بزنی
میدانی که...از آن حرفها که انگار بیخودند
اما بعد که زدی ، بعد که کسی شنیدت انگار که صورتی میشوی و دیگر دلت میخواهد
بخندی و شیطنت کنی و کسی همین جور بر و بر نگاهت کند که یک هو آن همه غم تمام شد یعنی ؟!

و حالا دلم میخواهد یکی پیدا شود که من وقتی حرفهایم را زدم دیگر دلم نخواهد باز حرف بزنم.

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:38 ق.ظ http://3aban.blogsky.com

سلام.

چه احوال غریبی!
درست فکر می کنی٬ هیچ چیزی خوب نیست.

nima جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:05 ق.ظ

ziba neveshti hesset ro

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد