تمام شد

من سردم است
من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد
ای یار ای یگانه ترین یار آن شراب مگر چند ساله بود ؟
نگاه کن که در اینجا زمان چه وزنی دارد
و ماهیان چگونه گوشتهای مرا می جوند
چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه میداری ؟
من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارم
من سردم است و میدانم
که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
جز چند قطره خون
چیزی به جا نخواهد ماند
خطوط را رها خواهم کرد
و همچنین شمارش اعداد را رها خواهم کرد
و از میان شکلهای هندسی محدود
به پهنه های حسی وسعت پناه خواهم برد
من عریانم عریانم عریانم
مثل سکوتهای میان کلام های محبت عریانم
و زخم های من همه از عشق است
از عشق عشق عشق
من این جزیره سرگردان را
از انقلاب اقیانوس
و انفجار کوه گذر داده ام
و تکه تکه شدن راز آن وجود متحدی بود
که از حقیرترین ذره هایش آفتاب به دنیا آمد
-- فروغ فرخزاد

پی نوشت: تمام می شود...قبل از آنکه همه حرفهایی را که در دلت انباشته ای را زده باشی
حتی قبل از آنکه آن کارهایی که رویا یشان را می پروراندی کرده باشی...
دردناک است ، میدانم ، می فهممت
می دانم باید جلو رفت و جنگید...می دانم باید زندگی کرد
تو تنها به من بگو ....با کدامین نیرو ؟
نظرات 3 + ارسال نظر
لولی سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:02 ب.ظ

نیروی جان ! که زنده به جنگ است !

ساقی شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:40 ب.ظ http://saaghinaame.blogfa.com

سلام
نیرویی بیشتر از انسان بودن؟؟

آنچه احساس میکنم سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:22 ق.ظ http://khakestarsard.blogfa.com/


برام بسیار جالب بود که یکبار امدید و من به لینک های شما اضافه شدم ... چند پست ار نوشته هاتون رو خوندم حس میکنم شهامت زیستن را یافته اید .... این مسیر که امدم گلی نبود برایتان بیاورم .......موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد