شب تنهایی خوب

یادداشت اول: میدونی بد ترین اتفاق بعد یک اتفاق بد چیه ؟
اینه که اصلا ندونی چه کار کردی...
نفهمی کجای کار و اشتباه کردی
اصلا نفهمی دفعه بعد باید چی کار کنی که اینجوری نشه !
اونوقت هم درد اون اتفاق بد هست ، هم درد اینکه هیچ نفهمیدی که چی شد...و خوب قاعدتا اگر چیزیش دست تو بوده باشه که به عقیده من همیشه هست
به احتمال خیلی خوبی باز هم تکرارمیشه...و این خیلی بده ، نه ؟!

یادداشت دوم: گوش کن دورترین مرغ جهان می خواند
شب سلیس است و یکدست و باز
شمعدانی ها
و صدا دار ترین شاخه فصل ‚ ماه را می شنوند
پلکان جلو ساختمان
در فانوس به دست و در اسراف نسیم
گوش کن جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلکها را بتکان کفش به پا کن و بیا
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند
پارسایی است در آن جا که تو را خواهد گفت
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است

-سهراب سپهری
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد