می مانی بین رفتن و ماندن...
می مانی بین همه وابستگی هایی که سالیان دراز برای خودت خواسته ای که بسازی تا شاید اندکی بکاهی از بار غربت این جسم تنها
و آینده ی مبهمی که هرچند پر اضطراب، ولی با اندکی خوشبینی همان آینده ای ست که دوست تر می داری اش
این روزها دیگر نمیدانم فرق بین رفتن و ماندن را
هر روز بیشتر میبینم که چه از دست میدهم و کمتر میبینم که چه به دست می آورم !
می دانی
اصلا من دیگر نمیدانم ......!
ناله ز درد هجران وای از همه جدایی
فکر وداع باید در روز آشنایی
سلام
وب زیبایی دارین
در آرامش اقیانوس آرام پایدار باشی و جاودان
دل کندن٬ رفتن٬ نموندن٬ موندن...
هم نشونه ی ترسه و هم شجاعت و چه قدر تشخیصشون سخته تو موقعیت های مختلف.
سلام آشنا
روزگارت را حفظ کن ندانستن عالم زیبایی است
به روزم
سلام
منهم این روزها به نمیدانم هایم که پر رنگ شده نگاه میکنم....همش زیر سر نخواستنهاست گمونم..
چی بگم آذین جان ... تو بگو ... چی دارم که بگم ... !
دیگه نای همدردی هم نمونده ...
(گل)
گاهی همین ماندن ها تامل ایست که رفتن در پی دارد.رفتنی از سر اجبار نه که رفتنی از سر انتخاب.
می دانی نمی دانم هایمان که بزرگ می شود تازه می رسیم به خودمان.خودی که پر است از همه ی نمی دانم ها !!!
من میدانم!
شاید میان ماندن و نماندن
ماندن بهتر میماند
ولی من میروم
تا فرشته های مرگ
تا لحظه های بی خود آخر....
مکس نکن برو رد شو
نمان!
اولش نفهمیدم ...
اما حالا ...
عجب !