رهگذر با من گفت

کودک خواهر من
نونهالی ست که من می بینم
 می کشد قد چو یکی ساقه سبز گیاه
او چه داند کهچرا
 باغ بی برگ و گیاه
 از درختان تنومند تهی ست
 او به من می گوید
 چه کسی با تبر انداخته است
این درختان را بی رحمانه
او به من می گوید
باز در باغ درختان تنومند و قوی خواهد رست ؟
من باو می گویم
من نهالی بودم
که مرا محنت بی آبی در خود
 افسرد
 می توانی فردا
 توتنومند درختی باشی
 او نمی داند اما
 ریشه را با تیشه
صحبت از الفت نیست
 کودک خواهر من
نو نهالی ست که در حال برآورد شدن است
من باو می خواهم
سخت هشدار دهم می ترسم
هیبت تیشه اش افسرده کند
 کودک خواهر من
غرق در بی خبری ست

--حمید مصدق

نظرات 7 + ارسال نظر
asiasimorgh یکشنبه 17 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:47 ب.ظ

دوستان عزیز از وبلاگ تجاری ما نیز دیدن فرمایید
http://asiasimorgh.blogsky.com

نادونی دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:07 ق.ظ http://n-a-d-o-n.blogsky.com

شعرای مصدق رو همیشه دوست داشتم...
برقرار باشی...

گل یخ دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:40 ب.ظ http://goleyakhe.persianblog.com

اولین شعری که از مصدق شنیدم این بود: « تو به من خندیدی و نمی دانستی که من به چه دلهره سیب را چیدم....» اینو معلم ادبیات سال آخر دبیرستان برامون خوند درحالی که خودش با چشم های بسته به دوران جوانیش برگشته بود... اون موقع دلم می خواست اون دختری باشم که سیب به نیت اون چیده شده... شعر های حمید مصدق رو دوست دارم.

wolf دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:08 ب.ظ

che entekhabi! Shayad in ro roozi az weblog to gharz begiram va ro weblog khudam ham postesh konam... baashe?

لیلی پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:37 ق.ظ http://baranbebar.blogfa.com

سلام دوست عزیز
زیبا مینویسی
بازم می ام
تو هم

رسول نمازی پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:47 ب.ظ http://analytic.blogfa.com

ممنون

پاییز بانو جمعه 22 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:45 ق.ظ http://www.paeezbanoo.blogfa.com

سلاااااااااام
مردم مصدق هم که میخونن معرفت یادشون نمیاد
خوبی؟
این شعر فضا سازی محشری داره آدم شعر و اتفاقاتش رو میبینه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد