پرنده های قفسی

اپلای، addmission، تافل، د ِدلاین، UBC، ریز نمرات، recomm، پانزده دسامبر، GPA

این روزها وارد دانشکده که می شوی کافیست همین چند کلمه را بلد باشی تا بتوانی با همه حرف بزنی
می بینی که ایران جلوی چشمت دارد خالی می شود...
به دولتمردان غیور بگویید خیالشان راحت باشد، جوانان  دارند انرژیشان را در راههای مثبت صرف می کنند !حالا دیگر 16 آذر به جای تجمع پشت ِدر ِفنی، پشت در ِ دارالترجمه ها و سفارتخانه ها صف می کشند...
همان ها که باید سرکوب می شدند حالا دیگر به جای اینکه نگران "تحریم ایران" باشند نگرانند مبادا باز قانونی در بیاید و نتوانند خارج شوند...
همان طور شد که می خواستید دیگر صدای اعتراضی نمی شنوید نه چون کسی اعتراض ندارد چون دیگر کسی نیست که اعتراض کند!

نظرات 14 + ارسال نظر
شایان نجاتی سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:37 ب.ظ http://7aseman.ir

سلام
دلنشین بود
در وبم نیاز به دوست شاعر دارم
اگه همکاری میکنید....
شایان نجاتی هستم ترانه سرا
منتظر قدمهای پر از مهرتان هستم
تا سلامی دیگر بدرود

[ بدون نام ] چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:37 ق.ظ

سلام
راستی این اقای عباس معروفی۰حضور خلوت انس)
همشهری ماست
تا سلامی دیگر بدرود

ی.ه.م چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:47 ق.ظ http://behzadwin.blogsky.com

حقیقت دردناکیه و سیل تحصیل کرده ها و اونهایی که برای آینده فکر کنند دارند از ایران خارج میشن و آدمهایی که جز تا نوک دماغشون رو بیشتر نمی بینند راجع به آینده این خطه تصمیم می گیرند. راستی جمله جدید معون وزیر ارتباطات رو که گفته : وبلاگها با روح نظام سازگار نیست رو شنیدی؟

موفق باشی

مهرداد چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:21 ب.ظ http://www.meredit.blogfa.com

سلام شما از بچه های فنی هستی؟...دانشگاه تهران؟

پاییزبانو چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:33 ب.ظ http://www.paeezbanoo.blogfa.com/

از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست
مثلا؟این صف ها که پیام یأسند
یا سکوتی که فقط بوی عصیان دارد
از چه دلتنگ شدی؟
واژه ی ناچیزی است انزوا.دلتنگی.......

رحمت چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:41 ب.ظ

برای دلتنگی بهانه های بهتری هم هست .....!!!

مهرداد بیگلربگیان چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:57 ب.ظ

چه جالب...منم برق میخونم...ورودی چه سالی هستی؟...ولی نمیشناسمتون...یعنی شاید هم دیدم و نمیشناسم:-)

مهرداد بیگلربگیان چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:07 ب.ظ

راستی اون جمله "...اما تو باور نکن" مال خودم نیست:)

مهرداد پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:27 ق.ظ

سلام...من ورودی ۸۴ هستم...خیلی جالبه...خیلی با مزه شد :-)...آخه از نوع نظر دادنتون تو وبلاگ داداشمhttp://behzadwin.blogsky.com/ و نوشتتون احساس کردم که از بچه های دانشگاه تهران باشید!
واسه همین پیدا کردم اینجا رو...داداش من هم الآن کاناداست...البته اون هم برق داشنگاه تهران ورودی ۷۷ بوده ...خیلی خوشحال شدم!

سامان پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:58 ب.ظ http://suddenly.blogfa.com

یه زمانی میهن خویش را کنیم آباد ورد زبونم بود. ولی الان خیلی وقته که...اصلا بیخیالش.

پاییز بانو پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:45 ب.ظ http://paeezbanoo.blogfa.com/

سلام دوباره
نظری که بهhttp://www.meredit.blogfa.com/داده بودی رو خوندم اومدم بگم امشب خیلی مرسی
خاطراتی که تو ازش دم زدی خاطره های منو اونقدر زنده کرد که چند تا دوست قدیمی رو به سلامی تو روز دانشجو پیدا کنم و......
پرسه های پر مرور امروز و مدیون همون چند خطم همون یه تیکه که نوشتی یاد آور یار دبستانیه!
مرسی
راستی از سمت ما هم عبور کن!

آذین جمعه 17 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:43 ب.ظ http://lahhzeh.blogfa.com

سلام آذین خانم
منم خوشوقتم از آشناییت :)

مهرداد شنبه 18 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:57 ق.ظ

سلام...شرمنده...اشتباه کردم!...الآنم درستش کردم!

مجتبا - هملت نوشت یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:11 ب.ظ http://mian.persianblog.com

همواره به شکلی اساسی معتقد بوده ام از ماست که بر ماست. گناهان همه ی ما در این میان کم نیست. خاموش ماندن و کز کردن در هیچ شرایطی پذیرفته نیست. ما چقدر لایق سرنوشتی که دچارش می شویم نیستیم؟ باید قبول کنیم که شریک جرم بوده ایم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد