من که از زلزله چشم تو تا عرش خدا می رفتم
چه شد از لرزش یک قطعه زمین سنگ شدم!؟
-آذین
تفکرات : آدم وقتی بیشتر می فهمه بیشتر رنج می کشه ؟ این تو ذات فهمیدنه یا ما فهمیدن رو اشتباه فهمیدیم ؟ مگه جهل مرکب چشه ؟اگه فهمیدن نسبی باشه چی؟آیا حقیقت نسبیه ؟حقیقت ؟...؟...؟
احساسات : امشب چندتا مورچه به خونشون برنمی گردن...همه ش هم تقصیر منه...آب ریختم و همه شون مردن :(
یه شاعری عقیده داشت:
درها برای بسته شدن آفریده شد
امشب فکر میکنی جای اون مورچه ها خالیه؟یا اصلا کسی متوجه نبودنشون نمیشه؟اگر کسی فهمیدو یه قطره اشک ریخت و تو اشک خودش غرق شد خوشحال باش!!!!!تو یه احساس مرده رو بیدار کردی!!!!!!!میبینی ؟اینم یه جور ترسیم واقعیته
راستی حقیقت نسبیه؟