- 30
 - دوبی
 - شريف ، مهندسی کامپيوتر
 -مدیا سیتی دوبی
  


  ده نوشته برتر:

 -رابطه مهاجر و ايران
 -مانيفست مهاجرت
 -مقايسه کشورها
 -بنيامين
 -ای داد ای بيداد
 -چرا انقدر انگليسی
 -Push و Pull
 -باگهای زندگی


 
 
Hosted and Developed by



Stats provided by
        

اصول چهارگانه رابطه "مهاجر" و "ايران":

1) We can't live in Iran
2) We can't live without Iran
3) We can help Iran
4) Iran can help us

(1) ما قادر به زندگی در ايران نيستيم و نخواهيم بود
ما با کسی تعارف نداريم: ما نمی توانيم در ايران زندگی کنيم .... اصلا بحث اين حکومت و اون حکومت نيست ... اصلا بحث عدم وجود امکانات و حقوق اوليه پيشرفت و زندگی نيست ... شايد فقط از اينکه در يک صف کسی با زرنگی از ما جلو بزنه آزرده می شيم ... شايد فقط از رانندگی با آرامش در بين خطوط و زدن راهنما لذت می بريم ... شايد اصلا بحث اين هم نيست ... شايد فقط و فقط همون جور که علی های دايی و کريمی حق دارند از پيشرفت خودشون در يک باشگاه سطح جهانی استفاده کنند و لذت ببرند ، ما هم برای پيشرفت و لذت احتياج به فضای بزرگتری داريم ... به هر حال و با هر دليلی ، ما با کسی تعارف نداريم: ما نمی توانيم در ايران زندگی کنيم ...

اما با خودمون هم تعارف نداريم: ما ديگر هيچ گاه قادر به زندگی در ايران نخواهيم بود. بله ... درسته ... عوض شدن شرايط واقتضائات خانوادگی و بيزنسی بعضی از ما را به ايران بر می گردونه ، اما حتی در صورت برگشت هم ديگر در "ايران" "زندگی" نخواهيم کرد: .... يا "ايران" ايران نخواهد بود (همون جور که بنگلور ای که اون هندی بهش برگشت اون بنگلور نبود) ... يا "زندگی" ، زندگی... ما اين حقيقت را می دونيم و با خودمون تعارف نداريم.

(2) ما قادر به زندگی بدون ايران نيستيم و نخواهيم بود
ايران با ماست ... ما ديوانه ايرانيم ... صد ها بار news.gooya.com را چک می کنيم ... از مردم درون ايران بيشتر روزنامه ايرانی می خوانيم ... موقع انتخابات از مردم درون ايران بيشتر حرص و جوش می خوريم ... دعای ربنای رمضان در وبلاگها ما را ديوانه می کنه ... بارها خاطرات ايران را مرور می کنيم ... برامون مهمه الان ايران سرده يا گرم؟ ... پاييزه يا بهار؟ .... مردم خوشحالند يا ناراحت؟ ... عاشق دوربينهای کنترل ترافيک تهران هستيم ... هر چند وقت يک بار به ايران سفر می کنيم و در تمام روزها و ماههای بعدش با سرخوشی اون به کارهامون ادامه می ديم ... هرچند به روی خودمون نمیاريم ، اما يک چيز را خوب می دونيم: ... ما ديوانه ايرانيم ...

(3) ما می توانيم به ايران کمک کنيم
ما بهترين گزينه برای کمک به ايران هستيم .... ما تنها با جمع کردن 1 سنت از هر دلار درآمدمون که 90 برابر پول ملی ما ارزش داره می تونيم هزاران کار انجام بديم ... (ما با چشم به هم زدن انسانی را آزاد کرديم) ... ما با منتقل کردن ديده هامون از تجربيات کشورهای ديگه می تونيم تاثيرگزار باشيم (سرنوشت خواهر و برادر و خواهرزاده و برادرزاده من و تو در خطره اگر در همين وبلاگهای شخصی مون واقعيتهای اجتماعی دنيا را براشون نگيم ... دختر خطرناکه يا الکل؟ الکل خطرناکه يا اکس؟ ميلياردها نفر از مردم دنيا چه کرده اند؟) .... ما اگه حتی فقط و فقط به فکر پيشرفت خودمون باشيم باز برای ايران مفيديم ... دهها تحقيق و paper نشون داده رسيدن مهاجر به هدفهای خودش و سمبلی که به عنوان موفقيت به وجود مياره باعث رشد و تکاپوی مفيد در کشور مبدا می شه ... ما بهترين گزينه برای کمک به ايران هستيم ....

(4) ما می توانيم از ايران انرژی بگيريم
می دونی ... اگه قرار بود قدرت انتخاب داشته باشم، دوست داشتم "روزها" را در غرب زندگی کنم و "شبها" را در شرق ... "هيجانم" در غرب باشه و "سکوتم" در شرق ... "بيرونم" در غرب باشه و "درونم" در شرق ... ايران يعنی شرق ... يعنی شب و سکوت و درون ... ما به اينها احتياج داريم ... البته غرب هم از اينها داره ، کوئيلو و بودا بار داره ... اما اگه غرب بايد کوئيلو داشته باشه تا حرفهايی از جنس مولانای ما را تکرار کنه، تک تک ما يک مولانا هستيم ... اگه غرب بايد بودا بار داشته باشه تا با موزيک شرقيش به آرامش برسه تک تک ما در بودا بار بزرگ شده ايم .... البته فرهنگ خودمون را خوب می شناسيم و از بابت 90 درصد اون شرمساريم. اما قدرت تفکيک بخشهای خوب و بد اون را داريم و لازم نيست به دليل حوادث روزگار با همه اون خداحافظی کنيم ... از آرامش Starbucks و شيطنتهای nightlife محل زندگيمون لذت می بريم ، اما گاه و بيگاه هم با ربنای شجريان به آسمان می ريم ، با خوندن حافظ ديوانه می شيم ، و برای بچه هامون با افتخار از سرزمين مولوی ها تعريف می کنيم ...

...

... قادر به زندگی در ايران و بدون ايران نيستيم اما تا عمر داريم ازش انرژی می گيريم و بهش کمک می کنيم ...


5
آذر
1384



© 2001 - 2010